با سلام به وبلاگ معلم كلاس ششم خوش آمديد؛ لطفاً با نظرات خود ما را ياري نمائيد؛ اميدوارم لذت ببريد و براي بهتر شدن وبلاگ نظر بدهيد؛ داستان کوتاه (دست مزد)
زیارت عاشورا

 

دست مزد

یک پیرمرد بازنشسته ،خانه جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و در ارامش پیش می رفت تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه،پس از تعطیلی کلاس ها،سه تا پسر بچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند بلند با هم حرف می زدند،هر چیزی را که در خیابان افتاده بود شوت می کردند و سروصدای عجیبی راه انداخته بودند. این کار هر روز تکرار می شد و اسایش پیرمرد کاملا مختل شده بود. این بود که تصمیم گرفت کاری بکند.

یک روز که مدرسه تعطیل شد،دنبال بچه ها رفت و ان ها را صدا کرد و به ان ها گفت:<<بچه ها شما خیلی بامزه هستید و من از این که می بینم شما این قدر نشاط جوانی دارید،خیلی خوشحالم . من هم که به سن شما بودم،همین کار را می کردم. حالا می خواهم لطفی در حق من بکنید. من روزی 1000 تومان به هر کدام از شما می دهم که بیایید این جا و همین کارها را بکنید.>>

بچه ها خوشحال شدند و به کارشان ادامه دادند. تا ان که چند روز بعد،پیرمرد دوباره به سراغ شان امد و گفت:<<ببینید بچه ها ،متاسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگی من اشتباه شده و من نمی توانم روزی 100 تومان بیش تر به شما بدهم. از نظر شما اشکالی نداره؟>>

بچه ها گفتند:<<100 تومان،اگه فکر می کنی ما به خاطر روزی فقط100 تومان حاضریم این همه بطری نوشابه و چیزهای دیگر را شوت کنیم،اشتباه کردی،ما نیستیم.>>و از این پس پیرمرد با ارامش در خانه جدیدش به زندگی ادامه داد.

 



با سلام جهت استفاده از مطالب صلوات بر محمد و آل محمد بفرستيد و لطفاً لينك ما را در وبلاگ يا وبسايت خود قرار دهيد و به دوستان خود معرفي نماييد باتشكر - مديريت وبلاگ

معلم كلاس ششم

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : شنبه 29 آذر 1393برچسب:, | 16:45 | نویسنده : محمد ابراهيم پاشا |